«زندگی در پیش رو» کتابی است که رومن گاری، نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، خلبان جنگ جهانی دوم و دیپلمات فرانسوی، را برای دومین بار موفق به دریافت جایزه ادبی گنکور ۱۹۷۷ نمود. وی این رمان را با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد. از این رمان، فیلمی نیز توسط Moshé Mizrahi در سال ۱۹۷۷ ساخته شده است. گاری پیش از این جایزه گنکور را برای کتاب «ریشههای آسمان» در سال ۱۹۵۶ دریافت نموده بود.
«زندگی در پیش رو» ممکن است حرف یا تمی داشته باشد که بسیاری از نویسندهها برای گفتن آن تلاش کردهاند. به تصویر کشیدن واقعیات و رنجهای اجتماعی. اما وقتی نویسندگان زیادی برای گفتن یک حرف میکوشند؛ آنکه بتواند روش متفاوتتری برای گفتن حرفش بیابد موفقتر است. و چه روشی بهتر از روایت جهانی سرد، از دید پسربچهای که بین کودکی و بزرگسالی در رفت و آمد است؟ راوی داستان پسری است ۱۴ ساله به نام محمد (مومو)، که با زنی پیر و روسپی در جنوب فرانسه زندگی میکند. رزا خانم از بچههایی که مادرشان نیز همین شغل را داشتهاند نگهداری میکند و مبلغی برای گذران زندگی دریافت میکند. نگاه بدون قضاوت و چهارچوب مومو برای به تصویر کشیدن زندگی یک روسپی پیر و دیدن زندگی آنها از نزدیک به خواننده این امکان را میدهد که قضاوتهای سخت و چهارچوبهای باید و نبایدی خویش را دربارهی انسانها به دور انداخته و بتواند با نگاهی بدون همه جانبه زندگی شخصیتهای این داستان را ببیند و تمامی این ویژگیها حاصل انتخاب خردمندانه پسربچهای است چهارده ساله به عنوان راوی؛ و البته شخصیتپردازی و همنشینی خوب ماجراهای داستانی. به نحوی که نویسنده پس از هر بخش با بازیهای خوبی که از زاویه دید دارد، خواننده را به دنیایی جدید میکشاند که به سبب صمیمیت زبانی راوی برقراری ارتباط با این دنیا و پیش رفتن با آن راحت و خواستنی است. از دیگر ویژگیهای مورد توجه این داستان، توانایی نویسنده در به تصویر کشیدن پسر بچهای است که تیز و باهوش است و این ویژگی توانسته جملات قصار و تکهگوییهای مومو را در طول داستان توجیهپذیر کند. تا بیست صفحهی اول داستان، گندهگوییهای مومو گاه درک نشدنی است. حتی گاهی از نظر دستوری غلط است و گاه تکرار چیزی است که از زبان بزرگترها شنیده. اما با پیشروی داستان خواننده به فضای اثر عادت میکند و گندهگوییهایش را به عنوان عنصری که از تیز بودن و باهوشی مومو سرچشمه میگیرد؛ میپذیرد.
|
لیلی گلستان، مترجم توانمند کتاب «زندگی در پیش رو»، حتی غلطهای گفتاری و یا نثر به ظاهر رکیک مومو را به همان شکل واقعی خود، به فارسی برگردانده؛ و این ویژگی کتاب را به اثری خوشخوان تبدیل نموده که امانت در ترجمه نیز در آن رعایت شده.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
«هنوز نمیدانستم که بعدها پلیس خواهم شد یا تروریست. این را بعدها که بزرگتر شدم خواهم فهمید. اما کشتن را خیلی نمیپسندم، برعکسش را ترجیح میدهم. نه، چیزی که دوست دارم، این است که کسی بشوم مثل ویکتور هوگو. آقای هامیل میگوید با کلمات میشود همه کار کرد، بی آنکه کسی را به کشتن بدهیم. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل میگوید کلمات از هر چیزی قویترند. اگر عقیدهی مرا بخواهید، میگویم اگر جوانکها تفنگ به دست دارند به خاطر این است که وقتی بچه بودهاند کسی بهشان محل نگذاشته؛ نه کسی آنها را دیده و نه کسی آنها را شناخته. حتی هستند بچههایی که مجبور میشوند از گرسنگی بمیرند تا کسی بهشان توجهی بکند. بعضیهایشان هم گروههایی تشکیل میدهند تا توجه جلب کنند.»■